سلام برسامم امروز كه دارم برات مينويسم نه حال نوشتن دارم نه حوصله تعريف كردن ولي ميخوام روزي بزرگ شدي نوشته هاي من و بخوني چند روز پيش تو كلوپي كه خيلي وقت پيش تو ني ني سايت ساخته بودم داشتم با دوستان صحبت ميكردم كه شنيدم همون دختر كوچولوي ناز كه 6 بهمن 2 ساله ميشد و چند وقت پيش هم آب سماور ريخته بود روش و سوخته بود رفت پيش خدا من يه مادرم م ميدونم دوست داشتن بچه چيه ولي الان نميتونم حالش و بفهمم هيچ كس نميتونه حالش و بفهمه انار كوچولو الان پيش خداست و تن خسته و زخميش و سپردن به خاك اون از همه دردا راحت شد و ولي........عذاب مادرش شروع شده درد دوريش دل تنگي واسه بغل كردنش بوسيدنش بو كردنش خيلي سنگينه از خودت بگم برسامم كه واسه خاطر يه م...